Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘پند’

امروز داشتم میرفتم ساری واسه یه کاری
یه ماشین تو راهی گرفتم که رانندش آدم باحالی از آب دراومد ، بعد از اینکه فهمید من هم مثل خودش استقلالی هستم بهم دست داد و بعد کلی استقلال رو تحلیل کرد ، نمیدونم چطوری بحث رفت سمت مسایل سیاسی و یه حکایت جالبی رو واسم تعریف کرد که گفتنش خالی از لطف نیست :
روزی روزگاری مملکتی پادشاهی داشت و پادشاه هم وزیری. یه روز پادشاه رو به وزیرش کرد و گفت : میبینی که چقدر با تدبیر مملکتم رو اداره میکنم؟ ملت راضین و هر کسی سرش به کار خودش گرمه . وزیر گفت : شاها ، ملت راضی نیستن بلکه اسکولن ! نمیبینی با این که خزانه مملکت رو غارت میکنی هیچ عکس العملی نشون نمیدن ؟ من حاضرم حرفم رو بهت ثابت کنم .
پادشاه عصبانی شد و گفت : چطور این حرفها رو میزنی ؟ اگر نتونی حرفت رو ثابت کنی دستور میدم هفت تیکت کنن . وریز هم قبول کرد و رفت .
فردای اون روز وزیر نزد پادشاه اومد وگفت : من یه راه پیدا کردم واسه اینکه حرفم رو بهت ثابت کنم ، از امروز دروازه شهر رو میبندیم و هر کسی که خواست وارد شهر شه باید یک قرون بده تا در بروش باز شه. خواهی دید که نه تنها همه این پول رو میدن بلکه کسی اعتراض هم نمیکنه که علت گرفتن این پول چیه ؟
پادشاه کمی فکر کرد و گفت : اگر کسی اعتراض کرد میدونم باهات چیکار کنم !
از اون روز مردم مجبور شدن برای وارد شدن به شهر نفری یک قرون پرداخت کنن . بعد از چند روز وزیر نزد پادشاه اومد و گفت : خوب دیدی که کسی اعتراض نکرد اما میخوام یک قدم جلوتر هم برم ، از فردا نه تنها باید هر کسی یک قرون بده ، بلکه یک عده رو جلو در ورودی میذاریم تا بعد از اینکه یک قرون رو گرفتن نفری یه پس گردنی هم به مردم بزنن .
پادشاه تعجب کرد و گفت : این بار حتما کسی پیدا میشه که اعتراض کنه .
فرداش به اتفاق وزیر به بالای دروازه شهر رفتن و دیدن که ملت واسه ورود به شهر صف کشیدن و بعد از اینکه یک قرون رو دادن یه پس گردنی هم میخورن و وارد شهر میشن.
پادشاه عصبانی شد و داد زد : ای مردم ! کسی از شما حرفی نداره؟ هیچ کس حرفی نزد . بعد گفت : اگه کسی حرفی داره بزنه ، قول میدم که مجازاتش نکنم .
پادشاه دیگه داشت نا امید میشد تا اینکه یکی از بین جمعیت دستش رو برد بالا و اومد جلو تاحرفش رو بزنه .
پادشاه نگاهی به وزیر کرد از اون فرد خواست تا هر حرفش رو بگه.
مرد گفت : اگر میشه تعداد کسانی که پس گردنی میزنن رو بیشتر کنید تا ملت این همه پشت صف معطل نشن…

هرچند ممکنه این داستان کمی قدیمی باشه اما  به نظر من برای حال و روز امروز ما ساخته شده به قول خلیل جوادی :

شمــــا زمینیـــا همــش همینیـــد / اونــــورِ میـــزی رو خـــــدا مـی بینیـد

Read Full Post »