Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘طبیعت’ Category

تازه هفت سین اصفهانی را گوش داده باشی و عصر جمعه باشد و شکم هم سیر و پیشنهاد رفتن به جنگل مادر را رد کنی؟

مادر و پسرانه رفتیم بالا. مادر بسی لذت برد این بار ، چون از دید او از معدود دفعاتی بود که مثل «آدم» رانندگی کردم!

و دیدیم که دختر و پسرخاله کوچولو منتظرند بالای جاده که نشانمان دهند راه را که کجا نشسته اند. مطمئنم از ترس اینکه گم نشویم آنطور نگران نگاهمان میکردند و منتظر بودند.
و مادر که خواهرش را دیده بود آنقدر ذوق زده شد که دیگر استکانهای کثیف دست دختر خاله را به کل ندید و من اما دیدم و با هم رفتیم  و من شستم و لیوانی هم پر آب دادم دستش که بنوشد و بگوید مرسی .

و چه اشتباهی بود ابداع بازی کماندو که یک چشمم به جاده و یک چشمم به آن دو وروجک باشد تا خیال دختر خاله ام یک بار دیگر نگران این نشود و با تاکید و تهدید نگوید که «علی داداش ما راه برگشت رو بلد نیستیما» و من هم بگویم من میبینمتان، مخفیانه مرا تعقیب کنید و هراز چندگاهی صدای به تیربار بستن آن دو را با دهانم در بیاورم و آن دو هم بخیزند پشت درختی و پناه بگیرند.

بعد بیاییم و درخت بلوط کمی آنطرف تر مرا مسحور خویش کند با این همه استقامتش و من تبر شوهرخاله را – نه برای بریدن و برای پایین کشیدن شاخه ها – بگیرم و خیز بردارم برای بلوط ها و دلم بخواهد که سنجاب عصر یخبندان – که تازه فهمیدم چقدر بیخود به او خندیدم –  اینجا می بود و اینها را به او هدیه میدادم .

baloot

و بعد نشستم و کلی اسنک و لینا لوله ای و چای و پرتقال تازه چیده شده  و آجیل خوردم و بعد با کماندوهای بزرگ و کوچک کمی گشت زدیم و مسابقه دو دادیم و لب آب، عکس همدیگر را نوبتی گرفتیم .

تنها نقطه منفی که نه ، اما نه چندان مثبت دیروز، نبودن یک دوربین خوب بود . وقتی در یک درخت طیف رنگ سبز، فسفری، زرد ، نارنجی، صورتی و قرمز را بیبینی و دستت یک گوشی باشد با آن دوربین نقطه چینش ، هر چقدر لذت برده باشی باز داغش را به دلت باقی خواهد گذاشت.

ranges

و در بازگشت هم شیشه را بدهی پایین و شوهر خاله یخ کند و تخت کنی گازش را طوری که کسی در جاده به گرد چرخت هم نرسد …

آری ! عشقبازی به همین آسانی است

Read Full Post »

قبل از کنکور ارشد یه ماهی رو کتابخونه میرفتم و هر از چند گاهی یه کتاب متفرقه میگرفتم و ورق میزدم که استراحتی هم کرده باشم .

یه روز به سرم زد که یه کتاب بگیرم در مورد گل و گلکاری ، که شاید این روشی که من واسه پرورش کاکتوس هام در نظر گرفتم درست نباشه و به عبارتی یه روش بهتر رو بهم معرفی کنه .

حین ورق زدن کتاب به این گل زیبا رسیدم :

نام این گل بیشتر از ظاهرش من رو تحت تاثیر قرار داد :

نام علمی ( لاتین یا هرچیز دیگه !) این گل «Myosotis alpestris» هست که البته تو اون کتاب یک «blue ball» هم آخرش داشت .

اما نام اصلی (رایج یا هر چیز دیگه ! ) این گل «فراموشم مکن» یا «Forget me not» هست . اسم قشنگی داره ، نه؟

این هم یه عکس زیبای دیگه . برای دیدن عکسهای بیشتر «Myosotis alpestris» یا «Forget me not»  رو گوگل کنید !

Read Full Post »